محبوبترین کتابها برای خوانندگان در سراسر جهان ، در دهه های اخیر بی گمان انگیزشی ها هستند. بسیاری پر از دروغ و فریب و شبه علم و برخی زندگی نامه گون و دیتامحور ، با اینحال همه ی انواع این کتاب ها میخواهند به خواننده انگیزه بدهند و برای همین هم پر فروش اند ، چون انگیزه می فروشند ، ولو اینکه تنها در همان لحظات خواندن کتاب فرد خود را توانا بیانگارد و نه بیشتر. چون آن فرد در واقعیت زندگی کمتر جایی خواهد یافت که خود را در راه رسیدن به اهدافش موفق دریابد. درواقع این کتابها در مغز و ذهن فرد ، خواب موفقیت را سنتز می کنند. تردید ندارم عده ای که خواننده این کتابها هستند نیز به اهدافشان رسیده اند و میرسند ، اما دو نکته را نیز باید درنظر داشت. نخست اینکه احتمالا آن افراد بدون آن کتابها و انگیزه ی سنتز شده ی مطالعاتی شان هم میتوانستند به اهدافشان برسند و دو اینکه درصد چندین برابری از خواننده ها ، علی رغم همان سنتزاسیون ، به اهدافشان نمیرسند و بر این باورم که عده ای که اگر نه بیشتر از شمار آنها که به اهدافشان میرسند باشند ، کمتر نیستند ، وجود دارند که چون علی رغم انگیزه همچنان به اهدافشان نمیرسند ، خود را بی عرضه تر از آنچه قبل تر میپنداشتند ، خواهند پنداشت. شخصا طعم شیرین انگیزه را در جهت تنظیم حس و حال انجام کار چشیده ام و حتما میپسندم ، اما بیشتر آنرا شبیه به مزه ی کاکائو و شکلاتی میدانم که در زندگی سالمانه جائی ندارد. گوئی زیانش بس بیش از سودش است. برای رسیدن به هدف ها ، چیزی متفاوت از انگیزه نیاز داریم که بعدا درباره اش حرف میزنم.
