قلمرو

در دنیای ما انسانها شاید اینگونه به نظر بیاید که قلمرو معنای خود را آنچنان که در میان حیوانات مرسوم است از دست داده است. قلمرو آن محدوده ی جغرافیایی و یا گاه اجتماعی است که جانور با تکیه بر قدرت بدنی و روانی خود که میتوان نامش را شجاعت نامید ، برای عرض اندام خود تعیین مینماید و گاه تا پای جان برای حفظ آن تلاش میکند. لانه ی جانور در قلمروی خود بنا میشد و خانواده اش را در آن بنیان مینهد. قلمرو ، مرزهای موجود زنده ، فراتر از بدنش است. هرچند گیاهان و قارچ ها نیز هر کدام به نوعی قلمرو برای حضور خود تعیین میکنند که در مجموع مساحتی بیشتر از سطح اشغالی فیزیکی خود را شامل می شود. به نظر من ، میل به ثروت در انسان همان قلمروطلبی ای محسوب می شود که سطح تماس فرد را با جهان افزایش می بخشد. اینکه خانه دار شدن ، نوعی شروعی دوباره یا بلوغی اجتماعی به شمار می رود و در تمام فرهنگ ها موفقیتی شادی بخش است از همین مسئله ریشه میگیرد. فردی که اسناد مالکیت بیشتری در اختیار دارد و ملکهایی به نامش است ، در اجتماع و جهان زیستی خود ، قلمروی بزرگتری برای خود دست و پا کرده است. گویی به وزنش افزوده شده است. آن شیر نری است که انگار جنگلی به نامش است و دیگر شیرهای نر را یارای رقابت با او نیست. این فرد با قدرت پول ، برای خود شجاعت گسترانیدن مرزهای قلمروی خود را فراهم اورده است. اگرچه لزوما اهمیتی ندارد که همگی بدانند که قلمرو هر فرد تا کجاست ، به نظرم همین که خودش میداند کفایت میکند. درواقع او خود با پولش قلمرو اش را تعیین می کند. البته این موضوع فقط در خصوص ملک نیست و میتواند شامل انواع روشهای ثروت اندوزی شود ، اما ذات جغرافیایی ملک و اینکه بر روی زمین که خانه ی همه ی ما انسانهاست ، آدرسها و مختصات بیشتری به فرد تعلق داشته باشد شکل خام و خالصی از قدرت و قلمروطلبی را با خود به همراه دارد که خود بزرگترین دستاویز جنگ های خونین در طول تاریخ است. ملت هایی که بخاطر قطعه ای زمین ملتی را به خاک و خون کشیده و میکشند. پشت همه ی اینها بوزینه ای نهفته که در فکر جفتهای بیشتر و فضای فراخ تری برای تولید مثل است.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *