ورزش

برای کسی که به صورت حرفه ای و برای کسب درآمد درگیر ورزش نباشد ، احتمالا یکی از سخت ترین کارها ورزش کردن است. البته ورزش برای یک فرد حرفه ای نیز قطعا سخت خواهد بود ، ولی با توجه به اینکه به صورت شغل و حرفه به موضوع ورزش می پردازد ، عملا میتوان ادعا کرد که هر کاری سخت است. اما این مسئله برای افراد غیرورزشکار حرفه ای متفاوت است. فکر میکنم همه ی کسانی که ورزش می کنیم ، هر بار که تصمیمی برای رفتن به باشگاه ، خیابان و یا هر جایی برای ورزش می گیریم ، بهانه ها و عدم تمایل مان هم خود نمایی میکند. انگار نیرویی درون ما نهادینه شده است که به ما میگوید ، خودت را خسته نکن. با وجودی که ممکن است شخص سالهای سال به صورت منظم ورزش کرده باشد ، اما هم چنان ذهن در تلاشی بی پایان ، اگرچه نافرجام ، دست از سر او برنمیدارد. واقعا چرا برای انجام کاری که همه میدانیم برایمان خوب است ، با خودمان بجنگیم؟ این مسئله به کدهای زیستی ما برمیگردد. درست است که امروزه میدانیم ورزش برای سلامتی مان خوب است ، اما در تاریخ 300 هزارساله ی انسان خردمند (کمتر و بیشتر) ، عمر ورزش کردن ما به صدها سال هم نمیرسد و آنچه در ما نهادینه شده است، کدهایی است که یادآوری می کند ، منابع غذایی محدود است و باید در مصرف انرژی جانب احتیاط را گرفت. درواقع شما اگر امروز به یک پلنگ وحشی هم برنامه ی ورزشی بدهید ، او هم بهانه هایی مشابه شما برای ورزش نکردن خواهد آورد ، چرا که فعالیت بدنی او فقط وقتی معنا پیدا میکند که ضرورت داشته باشد. یعنی او با تمام سرعت خود می دود تا آهویی را شکار کند ، نه اینکه در یک مسابقه ی دوی صد متر شرکت کند. اگرچه جهان زیستی ما تغییر کرده است ، اما ما سخت افزارهای سابق و لایه های عمیق نرم افزاری قدیمی و آبا اجدادی خود را همچنان به همراه داریم و بنابراین ، بر اساس آن دستورالعمل ها اقدام میکنیم. بهترین کار این است که در کنج غارهایمان لم دهیم تا اینکه یکی خبر از پیدا شدن حیوانی ، یا میوه ای به ما بدهد و برای شکارش رفته و غذایی فراهم آوریم و به کنج غارمان برگردیم و لم دهیم! اما این مسئله ی ذهنی امروزه نیز رایج است. تنها راه مقابله بااین سستی ها ، شناخت ریشه ها و علت و عوامل آنهاست. من فکر میکنم که برای انجام کارها ما نباید چندان وابسته به حس و حال لحظه ای مان باشیم ، برای همین هم با انگیزه کنار نمی آیم ، بلکه باورم این است که اگر کاری را میخواهیم انجام دهیم و یاباید انجام دهیم ، مانند یک ماموریت و وظیفه ، فارغ از اینکه در آن لحظه حس و حالش هست یا نیست باید انجام دهیم. خیلی از محدودیتهای مفروض ذهنی ما برای انجام دادن یا ندادن کارها نیز محصول ترفندهای ذهنی جهت جلوگیری از نشت انرژی است. حال آنکه به نظر من انرژی بدنی ما که معادل توان انجام دادن کار است (در تعریف فیزیکی) ، به علت استفاده از مکانیزم عضلانی و سایر ساختارهای بدنی ، وقتی افزون می گردد یا به کار می افتد که به کار گرفته شود. در مورد عضلات ، فیزیوتراپ ها ضرب المثلی دارند که اگر استفاده نکنی ، از دستش می دهی ، این مسئله برای تمام بدن نیز مصداق دارد. هرچقدر بیشتر از بدن کار بکشیم ، برایمان بیشتر کار خواهد کرد. ضمن اینکه به نظر من جنگ بین ذهن و بدن هرگز تمامی نخواهد داشت و ما به هزاران سال زندگی متمدنانه نیاز داریم تا بتوانیم بر کدهای قدیمی و بنیادین خود غلبه کنیم. بنابراین اینکه فکر کنیم میتوانیم با انجام دادن یک هفته ای و چهل روزه ی هر کار ، آنرا تبدیل به یک عادت همیشگی کنیم ، خیال باطل است. روزی که کاری همیشگی را انجام نمدهیم ، یعنی آن عادت شکسته شده است و به نظرم برای ساخت یک عادت تنها یک راه وجود دارد ، اینکه همیشه انجامش دهیم! راستش من با ساده سازی های جهان که کتابهای انگیزه بخش به ما هدیه میدهند به شدت مخالفم ، به نظرم جهان به این گونه کار نکرده و نمیکند. برای ورزش کردن ، باید ذهن را نیز ورز دهیم و هر روز که میخواهیم قسمتی از بدن را گرم کنیم ، حتما قبل از آن باید ذهنمان را روشن کرده باشیم. جمله ی زیبایی که امضای دکتر میرجلال الدین کزازی ، استاد ادبیات فارسی بود را به یاد می آورم که می گفت : آن ارزی که میورزی.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *