ما همواره به دنبال نقطه ی آغاز می گردیم. تقریبا همه چیز در زندگی ما یک لحظه ی شروع دارد. اغلب هم یک لحظه ی پایان. ما این الگوریتم را به سیستم هدفگذاری خود نیز تعمیم داده ایم. برای همین هم روز سال نو ، شب تولد ، سالگرد ازدواج یا فوت یک عزیز و غیره را تبدیل به فرصتی برای هدفگذاری می کنیم. با خودمان فکر میکنیم که امسال را چگونه می خواهم سپری کنم. کسی که حتی یک ساعت در سال گذشته ورزش نکرده است ، هدف تمرینی 6 روز در هفته را برای خود پیش بینی میکند. یا شخصی که حالش از زبان به هم میخورد ، صرفا به این علت که شنیده است زبان به دردش ممکن است بخورد ، روزانه 2 ساعت زبان خواندن را در برنامه های خود می گنجاند. برنامه هایی که قطعا از اولین روز هم باید شروع شود. نکته ی مهمی اینجا نهفته است. ما معمولا وقتی در شرایطی غیر از موقعیت ِ مورد نظر در هدف مان قرار داریم ، آن هدف را تنظیم می کنیم. مثلا روی مبل دراز کشیده ام و تخمه میشکنیم ، درباره ی برنامه ی دوندگی فردا برنامه ریزی می کنیم. البته برای برخی این کار میسر است. آنهم به دلیل تکرار و تمرین و شناخت دقیق موقعیت پیش رو. ولی برای اکثر مردم این چنین نیست. وقتی هدفی را تعیین میکنیم ، نباید تنها به لحظه ی رسیدن به آن فکر کنیم ، بلکه می بایست تمام قدمهای احتمالی تا نقطه ی نهایی را در نظر بگیریم. وقتی به یک دوی 10 کیلومتری صبحگاهی فکر میکنیم ، باید مطمئن باشیم که میدانیم ، کیلومتر اول در کجا خواهیم بود ، حس و حال ما در کیلومتر پنجم چگونه است. پیش بینی آب و هوای فردا را کرده باشیم. لباسمان را انتخاب کرده باشیم. و همه ی دیگر موارد. نه اینکه فقط به این فکر کنیم که 10 کیلومتر دویدن چقدر کار خفنی است! اینکه میگویند هدف خوب است ، صرفا از این زاویه که در آن راه قدم برداریم معنا دارد ، وگرنه صرف هدف هیچ چیز خاصی به ما اضافه نمیکند. ما برای سال جدید ، نمیتوانیم الزاما هدفهایی را برنامه ریزی کنیم که تا کنون هیچ قدمی برای آنها برنداشته ایم. واقعیت این است که سال جدید ، یک موقعیت تکراری برای زمین به گرد خورشید است و نه چیزی بیشتر یا خاص تر. اگرچه تاکنون ما در زندگی مان در آن سال جدید نبوده ایم و واقعا برایمان تازگی دارد ، اما ما احتمالا کارهایی را تکرار خواهیم کرد که قبلا انجام داده ایم. به نظرم مرحله ی قبل از هدف گذاری ، چراگذاری باید نام داشته باشد. اینکه چرا ما در این نقطه ایم. چرا میخواهیم به آن نقطه برسیم. اگر برای این پرسش پاسخی داشته باشیم ، احتمالا میتوانیم در برابر وسوسه های یک ثانیه ای در راه رسیدن به هدف مان مقاومت کنیم و شکستشان دهیم. به قول نیچه ، کسی که چرایی برای زیستن داشته باشد ، با هر چگونه ای خواهد ساخت. وقتی چرا های مان را پاسخ داده باشیم ، برای چگونه هایشان هدف گذاری می کنیم. چرا باید ورزش کنم؟ بعد از پاسخ ، چگونه اش را بر اساس برنامه ی روزانه مان زمان بندی می کنیم و اگر پاسخ ما قطعی باشد و چرایمان مهم ، احتمالا به برنامه ی هدف مان پایبند خواهیم بود. اگر سطح ظرفیت ذهنی ما وابسته به نمودهای بیرونی باشد ، میتوانیم از فرصتهایی مانند تولد و عید میتوانیم به عنوان نقطه ی شروعی برای ران کردن کدهای پاسخ به چراهایمان استفاده کنیم. به نظرم کتابهایی که در خصوص عادات و اهداف به صورت عمومی نوشته شده اند ، زیادی مسئله را پیچیده کرده اند. واقعیت این است که ما همیشه 24 ساعت در روز و 365 روز (کمی کمتر) در سال در اختیار داریم. چه هدف داشته باشیم و چه نداشته باشیم. اگر عادت یا هدفی را به عنوان یک جزء از زندگی مان در نظر نگیریم ، نمیتوانیم آن نقطه را تاچ کنیم. درواقع تنها وقتی میتوان به هدفی دست یازید ، که آن هدف را بخشی از زندگی خود بدانیم. زیستن با یک بدن ورزیده ، یا قرارداشتن در یک موقعیت مطلوب اجتماعی یا اقتصادی را باید بخشی از رسالت وجودی خود بدانیم. چیزی که بدون آن کمبودی خواهیم داشت. به این ترتیب ، برای شدن ، برای بودن در وضعیتی که به ما تعلق دارد اما از ما دور است ، برنامه ریزی می کنیم. در واقع در سلسله ی اهداف سالیانه ما نقشه ی زندگی خود را ترسیم میکنیم. نه الزاما نقاطی که میخواهیم به آن ها برسیم. بلکه نقاطی را که میتوانیم مطمئن باشیم در اختیار ما قرار خواهند داشت (شاید در گردشهای بعدی زمین به دور خورشید) ، را از مسیر فعلی مان ترسیم می کنیم. من برای مسیرهای دویدن ، موقعیت های مسیر را در ذهنم درنظر می گیرم و نقشه ی راه را میچینم. این الزاما هدف نیست ، این خود ِ زندگی است. برای سال جدید تقویمی و یا سال جدید زندگی مان ، می بایست فکر کنیم که 365 روز دیگر چه وضعیتی خواهیم داشت و نقاط رسیدن به آن شرایط را در روزهای آتی ترسیم کنیم. هدفگذاری یک روش موثر برای شناخت زندگی است. نه الزاما برای ترسیم زندگی. ما بهرحال زندگی میکنیم ، با شناخت بهتر خودمان ، میتوانیم آینده ی احتمالی مان را درنظر آوریم و مسیرمان تا آن زمان را در برنامه هایمان بگنجانیم. هدف ، خود ِ زندگی است و زندگی ِ خود هدف است.
