شغل

به عنوان بخشی از بدنه ی اجتماعی ، ناگزیریم تا در مناسبات اجتماعی ، نیازهای خود را تامین کنیم. یعنی حتی امروزه الزاما نمیتوان در یک غار به تنهایی زندگی کرد. چندوقت قبل داستان مردی آسیایی را خواندم که در زمان جنگ ، به دل جنگلها فرار کرده بود و هیچ کس از او خبری نداشت تا این که ده ها سال بعد ، یک نفر او را یافت که در کلبه ای در اعماق جنگلها به شیوه ای بدوی زندگی می کرد. بعد از همین کشف ، خبرگزاری ها و دولت ها آنقدر به دنبالش گشتند تا داستانش را شرح داد و او را به زور به شهر برگرداندند ، هرچند او دوام نیاورد و به جنگل بازگشت. ناگفته پیداست که ما دست بردار نبودیم که او را به آغوش گرم اجتماع برگردانیم! او هم در نهایت مرد. منظور اینکه نمیتوان امروزه در یک جنگل هم مانند اجدادمان به تنهایی زندگی کرد. احتمالا دولت ها مانع مان می شوند. وقتی در اجتماع باشیم ، باید به شیوه ی مرسوم اجتماعی از پس نیازهایمان برآییم. درواقع برای بقا ، هم تراز با اکسیژن و آب و غیره ، به پول نیاز داریم. یکی از مرسوم ترین روشهای کسب درآمد نیز ، شغل است. حال از هر شکل و فرمی که باشد. اما مسئله اینجاست که امروزه شغل ، تنها برای کسب درآمد نیست. اگرچه همچنان ای بسا مهمترین مسئله همین است ، اما جوانب دیگری وجود دارد که به واسطه ی شغل میتوانیم به آنها دست پیدا کنیم. یکی از آنها احساس مفید بودن است. اینکه بخشی از اجتماع باشیم. اگرچه تمامی این مباحث را میتوان واشکافت و در رد ارزش و اهمیت آنها نیز سخن گفت. شغل ، بازتاب ما در انجام کاری غیر شخصی است. در واقع شخصیت ، رفتار و توانایی های ما ، به خدمت ِ تولید یک خدمت یا محصول در می آیند. هرچقدر این مشاغل پتانسیل های ما را بیشتر به فعل تبدیل کنند ، هرچقدر عرصه ی خلاقیت برایمان فراهم باشد ، شغل ما ، از ما موجودی برتر می سازد. در واقع توانایی کسب درآمد و پوشش دادن نیازهایمان ، زبانی است که ما خودمان را تفسیر می کنیم. در اجتماع بشری خودنمایی می کنیم. اگرچه برخی از کارها مانند خطوط اسمبلی تولید ، بسیار رباتیک و تکراری هستند و امروزه به سرعت به جای انسان از ماشین ها در آنها استفاده می شوند ، با این حال چرخ صنعت از آن جاده عبور کرده است و امروزه نیز سهم به سزایی در تولید و اقتصاد اجتماعی دارند. انتخاب یک شغل ، می بایست برای هر فرد ، به عنوان یک چالشی برای عرضه ی بهترین نسخه ی خویشتن پذیرفته شود. برای همین هم شغل یک میدان مبارزه است. الزاما این مبارزه با همکاران نیست ، هرچند این مورد هم میتواند باشد ، اما این میدان مبارزه ، میان خودباوری و تصویری است که شغل یا کارفرما از شخص دارد. او می بایست علاوه بر توانایی به کار بستن مهارت ها ، ارتقاء بی توقف خودش را درنظر داشته باشد و همواره به فکر چالش های جدید باشد. متوقف شدن در شغل ، به معنی متوقف شدن در زندگی است. هرچقدر کارمان پیچیده باشد ، ما را به سطح ماشینی نزول می دهد ، حال آنکه میتوانیم به واسطه ی شغلمان همیشه انسانی خردمند و هوشمند و خلاق باقی بمانیم. شغل ، عرصه ی مهم زندگی انسان است که باید به آن اهمیتی ویژه داد.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *