یکی از فاکتورهایی که سر راه یک انسان و آنچه به دنبالش است قرار می گیرد شرایط است. وابسته به اینکه چه کاری انجام می دهیم ، شرایط متنوع و مختلفی را می توانیم تجربه کنیم. نکته اینجاست که در اکثر موارد ، ما تعیین کننده شرایط نیستیم. فارغ از اینکه چه شرایطی را تجربه می کنیم ، حفظ خود بسیار تعیین کننده است. انگیزه ، روحیه ، امید و تمام آنچه به عنوان سوخت دریافت می کنیم ، میتواند توسط شرایط به ما دیکته شود. به سادگی انگیزه و روحیه و امیدمان را ببازیم. ولی من فکر میکنم اگر بتوان به نوعی بینش خود را مجهز کنیم که فراتر از شرایط معمول خود را ارزیابی کنیم ، احتمالا به این درک میرسیم که شرایط می آیند و می روند. تغییر می کنند. اما ما میتوانیم هدف را تغییر ندهیم. درواقع مسئله ، تفکیک اجزاء سازنده ی این پازل پیچیده از یکدیگر است. فهم این نکته که ما خودمان می توانیم از خودمان به عنوان یک ابزار نگاه کنیم کمی سخت است. میخواهم بگویم ، شرایطی که به ما تحمیل شده است ، هم چنان کوچکتر از خود ِ ماست. البته در اینجا مسئله ای هم نهفته است. من در خصوص شرایطی که به یک باره می تواند همه چیز را زیر و رو کند حرف نمی زنم. درخصوص مرگ و حوادث غیرمترقبه ای که هم چنان به عنوان شرایط می توان در نظر گرفت صحبت نمی کنم. هیچ کس نمی تواند بگوید که مرگ کسی را قوی تر می کند ، اما بارها شنیده ایم که آنچه مار ا از بین نبرد و نکشد ، هرچقدر هم سخت ، ما را قوی تر می سازد. بنابراین من با شرایطی که منجر به قطع یک سیستم حیاتی ، انسان یا هدف باشد کاری ندارم و آن بحثی دیگری است. ما از هر هدفی که تعیین کنیم بزرگتریم. از هر آرزویی که در سر داریم فراتر میتوانیم برویم. مسئله تنها درک شرایط و فائق آمدن بر هر آن مسئله ای است که میان ما و هدف مان قرار گرفته است. وقتی که همه چیز را در بسته های شرایط کوچک و بزرگ قرار دهیم ، میتوانیم قدم به قدم با آن ها رو به رو شده و آنها را از میان برداریم و از میانشان عبور کنیم. مطمئنم که زندگی همه به اندازه کافی سخت است ، اما مطمئن نیستم که همه بدانند با شرایط بد هم می توان به سمت رونق زندگی قدم برداشت.
