140 + 110

زندگی ، خزیدن بین این هدف تا هدف دیگه است. یعنی در واقع تنها کاری که میتونیم برای خودمون بکنیم اینه که هدف هایی داشته باشیم و مدام ارتقاء بدیم. زمان میگذره و ما این گذر زمان رو از طریق چیزی که شاید اسمش خرد باشه احساس می کنیم. برای همین هم داشتن هدف ، از نداشتنش حداقل چیز بهتریه ، در واقع هدف نداشتن ، هدف بد داشتنه ، هدف بد انتخاب کردنه. چون در هر صورت نمیتونیم جهت رو از مسیر حذف کنیم ، ما در حال عبور هستیم ، بنابراین به سمت جهتی داریم حرکت می کنیم.
امسال هر روز صبح زود دویدم و قرار بود تا آخر سال هم بدوم تا اینکه یک روز وسط دویدن از شدت کمردرد متوقف شدم. در روزهای بعد متوجه آسیب خیلی جدی و شدیدی شدم که گویا به مفاصل کمرم وارد شده. این آسیب مثل تمام آسیبهای گذشته احتمالا محصول خطاهای شخصی ام در زمینه تجهیزات نامناسب و یا شدت تمرینی بوده. وقتی این هدفم به بن بست ناخواسته رسیدم ، هدف دیگه ای برای خودم ترتیب دادم که شامل گزینه های بیشتری میشه. اول اینکه تصمیم گرفتم ورزشهای کششی کار کنم که سالهاست عقب انداخته ام و ضعفش رو در کارکرد کلی سیستم بدنی ام به وضوح احساس می کنم و دوم اینکه برای خودم دو تا هدف ورزشی خیلی جدی در نظر گرفتم که شامل شرکت در مسابقات میشه. درواقع این آسیب دیدگی من رو به سمت یک ذهنیت کارکردمحور سوق داد. اینکه بتونم از بدنم در حین مراقبت ، کار بکشم. برای خودم طبق معمول یک برنامه ی زمانی مشخص درنظر گرفتم که بتونم گام به گام به سمت اهدافم قدم بردارم. ضمن اینکه باید رویکرد روحی و روانی خودم رو نسبت به این مسئله هم تغییر بدم. در واقع از یک فشار دائمی ، به یک نوعی از لذت شیفت بدم. همیشه با نوعی اجبار و فشار این کارها رو انجام دادم اما این بار می خوام چاشنی لذت رو هم همراه داشته باشم. روی سایر بخشهای آموزشی و اجتماعی خودم هم دست گذاشتم. تا پایان سال کارهای زیادی برای انجام دادن هست.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *