لینوس توروالدز ، یکی از بزرگترین برنامه نویسان حال حاضر دنیا و خالق لینوکس ، در کتاب فقط برای تفریح خودش که جادی میرمیرانی ، از خوب های برنامه نویسی و آموزش در ایران ترجمه اش کرده است ، یک مسیر سه مرحله ای را برای هر چیزی در زندگی نوع بشر تدوین کرده است. او می گوید که همه چیز از جنگ شروع می شود ، به یک نظم اجتماعی تبدیل می شود و در نهایت تبدیل به تفریح می شود. مثلا او در مورد سکس می گوید که میتوان تصور کرد که در ابتدا در قبایل ، بر سر داشتن جفت جنگ ها صورت می گرفته است ، درست مانند دنیای حیوانات که یک شیر یا گوریل برای به دست آوردن جفت به قلمرو دیگری نفوذ کرده و جنگی راه می اندازد. سپس این مسئله تبدیل به یک نظم اجتماعی می شود ، تشکیل قبایل خانوادگی و خاندان ها صورت می پذیرد و سکس به مثابه ی ازدواج نمود پیدا می کند. تا امروز که این مسئله به شکل یک تفریح درآمده و کاملا از فرمت های سابق فاصله گرفته است. جالب آنکه این مسئله را میتوان برای خود ِ جنگ هم ردیابی کرد. جنگهای ابتدایی ، احتمالا جنگ خالص بوده اند! یعنی هدف ، جنگیدن بوده است ، اعمال قدرت و نفوذ ، به رخ کشیدن توانایی ها و از همه مهم تر بقا. درواقع می جنگیدیم تا پیروز شویم. همانگونه که مثلا در مورد انسانهای نئاندرتال ، بسیاری بر این باورند که در نبرد با انسان خردمند ، از میان رفته اند. در واقع ، در جنگهای میان این دو نوع ِ بشر ، انسان خردمند پیروز شده است. بعد از آن ، جنگ برای نظم اجتماعی صورت میگرفته است. مثلا جنگهای مذهبی از این دسته اند که انسان مسیحی یا مسلمان یا غیره ، در تلاش برای هم کیش کردن سایر مردمان ، با آنها جنگی به راه می انداخته است. یا جنگهایی برای قلمرو و کشورگشایی که عملا ، برای بقا و شاید ضروری نبوده اند ، اما برای گسترش مرزها و یا اعمال نفوذ بیشتر انجام میپذیرفته است. امروزه ما جنگهایی را داریم که اگرچه اخبار ، از زبان آدمهای بسیار جدی که جرقه های جنگ را زده اند ، دلایل مثلا محکم و منطقی ای را بیان می کند ، با این حال به نظر می آید نوعی تفریح و از روی بیکارگی صورت پذیرفته باشند. الزاما این جنگهای امروزی با ادوات نظامی صورت نمی گیرند ، جنگهای رسانه ای ، اجتماعی و سیاسی و غیره از آن جمله اند. اما من فکر میکنم که تقریبا همه چیز را می توان نوعی جنگ دانست ، حتی تفریح را. همه چیز به نوعی و شکلی رقابتی طراحی شده است. از درس و مدرسه و سیستم نمره دهی ، تا امتیازات مسابقات ورزشی و انواع رقابتها. تلاش برای موفقیت و یا حتی کوششی که برای حفظ سلامتی خود می کنیم ، همه به نوبه ی خود جنگ هایی محسوب می شوند که ما برای بقای خود انجام میدهیم. معنای جنگ ، میتواند این باشد که چیزی را به دست بیاوریم ، یا حفظ کنیم ، که دیگری خواهان آن است یا برای آن تلاش می کند. این در ذات و بنیان ماست. ما جنگنده به دنیا آمده ایم. تربیت فرزند ، نوعی جنگ برای به راهی کشاندن فرزندانمان است که احتمالا خودشان به اراده و اختیار از آن راه خارج خواهند شد. ما با غذا خوردنمان به جنگ گرسنگی می رویم که برای بقایمان خطرناک است. ما با کار کردن و کسب درآمد ، برای بقای خود تلاش می کنیم و به همین دلیل ، تمام عرصه های شغلی مان نیز نوعی جنگ محسوب می شود. جنگ برای برتری یابی یا حفظ موقعیت. یا حتی آموختن و یاد گرفتن هم جنگ با نادانستن است ، اگرچه ممکن است در پساپشت همه ی این تعاریف ، لذتی هم نهفته باشد که هست ، اما لایه های عمیق تر مسئله ، کدهای زیستی اصلی وجود دارد. به نظر من جنگیدن ، از پایه ای ترین روش های حفظ بقا به شمار می رود و هرچقدر ما بیشتر به این مسئله واقف باشیم ، بهتر می توانیم با مسائل زندگی روبرو شویم. درواقع ما باید جنگجو بار بیاییم و هر عرصه ای را ، میدان نبردی بدانیم. این الزاما به معنای خشونت ورزیدن نیست ، اگرچه در بسیاری موارد هم می بایست خشن بود. آنچه اهمیت دارد ، داشتن روحیه ی نبرد است ، داشتن اراده ی پیروزی و غلبه. جنگیدن ، مترادف با زندگی کردن است. هر که جنگش بیش ، زیستش بیشتر!
