سالها پیش یک پروفسور ریاضی و فیزیک دانشگاه های نیویورک و لندن به نام آلن دیوید سوکال ، مقاله ای را برای نشریه ای به نام سوشال تکست ارسال کرد که ممیزی سخت گیری جهت تایید و انتشار مقالات علمی دارد. پرواضح است که مقاله ی مورد نظر از این دانشمند معتبر چاپ شد و تا وقتی که شخص پروفسور سوکال اذعان نکرده بود که این مقاله عملا چرت و پرتی بیش نیست که با مفاهیم به ظاهر علمی آراسته شده است ، هیچ کس متوجه این موضوع نشده بود. ایشان در کتابی با نام چرندیات پست مدرن ، توضیح میدهد که امروزه چطور با استفاده ی ابزاری از کلمات و تعاریف علمی ، موضوعات غیرعلمی را به خورد مردم می دهند. نکته اینجاست که شبه علم فقط درباره ی موضوعات پیچیده نیست. همینکه فکر میکنیم خوردن یک حبه سیر در روز ، از سکته قلبی پیشگیری میکند هم موضوعی شبه علمی است. یا اینکه شامپوهای گیاهی عوارضی ندارند و هر کالای شیمیایی قطعا سرطان زاست. حال اینکه امروزه کسانی هستند که فکر میکنند زمین تخت است بماند. یا اینکه به فال باور دارند و روزانه طالع خود را بررسی می کنند. یا حداقل اینکه شخصیت من را منطبق با خصوصیات سایر آذرماهی ها میدانند! شبه علم به مثابه ی یک جنبش فرهنگی و منطقه ای است. در هر فرهنگ و دوره ای خوراک های خودش را دارد. مثلا امروزه بیشتر حول و حوش استفاده از کوانتوم و انرژی رفته است. مفاهیم دهان پرکنی که حتی متخصصین این حوزه ها هم نمیتوانند به درستی درباره ی آنها توضیح دهند. اما یک دکتر سخن پرداز ، در یک همایش گرم و انگیزه بخش ، با چند جمله ثابت میکند که فیزیک کوانتوم توضیح می دهد که ما میتوانیم انرژی را به سوی خود جذب کنیم و از آن استفاده کنیم تا به خواسته های خود برسیم. شاید خواندن این مطلب و صراحت کلام موجب شود فکر کنید که چه کسی این مزخرفات را باور میکند. اما واقعیت این است که با توجه به گسترش شبکه های اجتماعی و بمباران اخبار در پیرامون مان ، تشخیص سره از ناسره کار چندان آسانی نیست. مگر آنکه روحیه ی علمی شکاک داشته باشیم. درواقع شبه علم با مطرح کردن هر مسئله ای ، در پی اثبات درست بودن آن است. اما علم نسبت به تائید یا عدم تائید یک فرضیه بی تفاوت است. آنرا میسنجد. بارها و بارها در شرایط مختلف. و در نهایت وقتی که حتی یک مورد هم در نقض مسئله فکتی پیدا نکرد ، آنرا تائید می کند. شبه علم اما اینگونه کار نمی کند. همه چیز بسته به باور شما دارد. اگر باور کنید که میتوانید با طرز تفکر خود ، ثروت و سلامتی و هرچیز خوبی را به سوی خود جذب کنید ، کائنات دست به دست هم داده و به طرز فکر شما پاسخ درخور می دهند. ناگفته پیداست که برعکسش هم صادق است. اینکه چون جاذبه و گرانش ، یکی از قوانین و نیروهای بنیادین جهان ماست ، پس من هم میتوانم خواسته های خود را به سمت خود جذب کنم ، نسبتی بسیار دوست داشتنی ایجاد میکند که میلیون ها نفر را به خود مشغول داشته است. اما هرگز جهان اینگونه کار نکرده و نمیکند. واقعیت جهان اجتماعی ما بسیار متفاوت از این گزاره های انگیزه بخش است. زندگی سخت و دشوار بوده و هست و خواهد بود و برای بقا در این نبرد ، باید به سختی جنگید و میدان مبارزه ای از روز تولد تا مرگ ما پابرجاست. قطعا این گزاره ی من طرفداران زیادی نخواهد داشت . چه کسی است که بین این دو طرز فکر ، دلش نخواهد که جهان باب میل او باشد؟ درواقع تفاوت بین علم و شبه علم هم همین است. علم درگیر واقعیات است و شبه علم درگیر توهمات و خیال پردازی ها. جالب اینکه این مسئله صرفا مربوط به جهان سوم و کشورهای عقب افتاده نیست و برعکس ، بسیاری از مردمان کشورهای پیشرفته هم به نوعی با شبه علم خود را دلخوش کرده اند. جدا از اینکه فیدهای خبری شبکه های اجتماعی گویای این مسئله هستند ، حتی نوع و محتوای کتابهای پرفروش دنیا نیز خبر از تعلق خاطر مردمان کتاب خوان جهان به نگاهی سرسری و ساده انگارانه دارد. این مسئله ریشه های تاریخی ستبری دارد. برای مردمانی که به چگونگی کارکرد جهان ناآشنا بودند ، شرح سلیقه ای وضعیت موجود عادی می نمود. اینکه رعدو برق ها خشم خدایان اند چندان عجیب نمینمود. اما امروزه که ابزارهای ما در فضا مشغول ثبت موقعیت اجرام آسمانی در پهنه ی آسمان اند و ما فکر میکنیم که موقعیت ستارگان ، سرنوشت امروز مرا رقم می زند اما بسیار عجیب است. آنقدر که انسان را برده ی خصوصیات ماه تولدش می دانیم ، شاید برای او اراده ای متصور نیستیم که بتواند فراتر از این تعاریف قدم بردارد و هنوز به دنبال بختی هستیم که در آسمان ها بسته شده است و باور نداریم که میتوانیم بخت خود را در مغز و ذهن مان و با تصمیمات و عملکردمان ، خوش و یا بد سازیم. ما همیشه در جستجوی چیزی فراتر از واقعیت ها بوده ایم ، چه در غارها و چه در اینستاگرام ، اما واقعیت آن چیزی است که واقعیت دارد. !
