نه

یک الگوی نسبتا ثابتی در خصوص آنچه کتابهای انگیزشی و توسعه ی فردی نسبت به فرمول موفقیت ارائه می دهند وجود دارد و آن هم ادعای کشف عادات مشترک بین انسانهای موفق و پیشنهاد تکرار آنها است. درواقع این مسئله با این فرض شروع می شود که همه ی ما میتوانیم با آنچه انجام می دهیم ، مسیر خود را مشخص کنیم که البته تا حدود زیادی حرف درستی است. ولی مسئله ای اینجا وجود دارد و آنهم این است که این بازه ی اشتراکی عادات مردان موفق ، گاهی می تواند بسیار طیف وسیعی را دربر بگیرد. در ضمن آنکه این کتابها و فرمولها ، برای اینکه فروش خوبی داشته باشند ، قسمتهای سخت زندگی این افراد که بیش از 95% موفقیت آنها را شامل می شود نادیده گرفته و اینکه صبح چه ساعتی بیدار می شوند را از جمله دربر می گیرند. امروزه ورزشکاران فوق استقامتی ، برای استفاده از زمان ، گاهی ساعت 3 صبح مشغول ورزش می شوند. عده ی دیگری از این افراد ، بیدار شدن در ساعت 5 را نشانه ی سحرخیزی و درنتیجه کامروا بودن می دانند. عده ای تا ساعت 7 و 8 را هم مجاز می دانند. بنابراین شما می توانید در این میان تصمیم خود را مبنی بر اینکه چه ساعتی برای شما بهتر است بگیرید. اما من میخواهم رویکرد دیگری را در این زمینه معرفی کنم و آنهم اینکه به جای اینکه ببینیم دیگران چه می کنند ، باید درک کنیم که آنها چه کارهایی نمی کنند و چه چیزهایی نیستند. در خصوص ساعات بیداری ، میتوانیم این گزاره را عنوان کنیم که عمدتا این افراد ، دیر از خواب بیدار نمی شوند. بگذارید ادامه دهیم ، با این توضیح که قطعا این موارد در خصوص همه ی این افراد صدق نمی کند ، اما آنچه که امروزه در خصوص برخی از این افراد معروف و مشهور می دانیم و میبینیم ، عمدتا این چنین است. آنها چاق نیستند. آنها تنبلی نمی کنند. آنها لباس بد و نامتناسب نمی پوشند. آنها وقت خود را بیش از خود برای دیگران صرف نمی کنند. درواقع می خواهم بگویم آنچه اهمیت دارد توانایی نه گفتن به موقعیت ها و شرایط مختلف است. آنها به غذای زیاده از حد نه می گویند. آنها به خواب زیادی نه می گویند. آنها به چاقی و بیماری نه می گویند. آنها به روابط ناسالم نه می گویند. البته ذکر یک نکته ضروری است. من فکر می کنم در بهترین شرایط ، شخصا نزدیک ترین افراد زندگی خود را شاید بتوانم تا 10% به خوبی بشناسم و مابقی ، حدس ها و پیش بینی های من در خصوص او می تواند باشد. بنابراین برای این افراد نیز ، شناخت ما ، محصول اطلاعاتی است که عمدتا از طریق خود این افراد به ما منتقل شده است و یا بهرحال معمولا آن چیزی است که خود نیز مایل به ابراز آن هستند. مثلا بیل گیتس ، بنیانگذار مایکروسافت و از ثروتمندترین انسانهای کره زمین در تمام 30 سال گذشته که یکی از افرادی است که انگیزه فروش ها عاداتش را برمیشمارند ، رابطه ی نامشروعی در خلال زندگی مشترک با همسرش که شریک زندگی و بزرگترین و ثروتمندترین بنیاد خیریه جهان او نیز بود در طول سالها داشته است که پس از لو رفتن ، منجر به یکی از گران ترین جدایی های تاریخ گردیده است. منظور اینکه آنچه اینجا به عنوان نه های افراد موفق مطرح می گردد ، نیز صرفا برداشت ما از روش زندگی این افراد است ، وگرنه ممکن است اصلا اینطور که ادعا می کنند هم نباشد. با این حال میخواهم عرض کنم که مهم تر از آنچه می خوریم ، آن چیزهایی که نمی خوریم است. کتابهایی که نمی خوانیم. فیلمهایی که نمی بینیم. جاهایی که نمی رویم. افرادی که نمی بینیم. کارهایی که نمی کنیم و نهایتا آن چیزی که نیستیم ، آن چیزی که هستیم را تشکیل می دهد. تکنولوژی ای را به یاد می آورم که در آن از طریق دوربین های بسیار حساس و دقیق ، تاثیر و بازتاب صدای محیط بر اشیاء را با دقت بالا ثبت می کرد و سپس با تغییرات تکنیکی ، مثلا از ضبط حرکات بسیار ظریف پوست پفک در یک محیط بسته که در آن دیالوگی برقرار بوده است ، صدای محیط را بازسازی می کردند. به عنوان یک متخصص بانک اطلاعاتی ، متوجه شدم که اولین مسئله ی بزرگی که محققان در این فرآیند باآن روبرو بوده اند ، حذف آن دسته از اطلاعاتی است که به شریان اصلی و یا هدف مسئله ارتباطی ندارد. به علت حساسیت و دقت بالای مسئله ، حجم اطلاعات تولیدی بسیار بسیار زیاد است. بنابراین آنها ابتدا همه ی آن لحظات غیرضروری که در آن پوست پفک ، تکانهای ریزی بر اثر صدای اطراف خورده است را حذف کردند و به آنها نه گفتند ، سپس آن لحظات طلایی را شناسایی و استخراج و تجزیه و تحلیل کردند. بی بروبرگرد ، محصول آنچه که نیستیم ، آن چیزی است که هستیم. همین!

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *