دعوا

اخلاق و رفتار و ادب اجتماعی در طول سال ها و جوامع مختلف شکل گرفته اند. بسیاری از آنچه خوب و درست می آید اس بسا در زمان و مکان دیر نه چندان خوب و ای بسا بد هم باشد. با این حال مسئله ی من چیز دیگری است. به نظرم تمام این داستان ها وقتی اهمیت پیدا میکنند که شما حاضر باشید در مواقع لزوم تغییری در یک زمینه ی ثابت به وجود آورید. این مثال را درنظر بگیرید. دعوا کردن بد است. درگیری فیزیکی افتضاح است. فحش دادن خیلی زشت اشت. من هم موافقم. ولی اگر هر یک از این شرایط به شما تحمیل شود ، چرا حفظ خ نسردی و ختم قائله به خیر ، بهترین کار باشو؟ چرا ایستادگی نکردن ، روی آنچه درست میدانیم پافشاری کردن ، اگرچه با درشتی و تندی و گردن کشی بد باشد؟ به قول معروف که خشونت به ندرت پاسخ مناسبی می باشد ، اما وقتی که مناسبت پیدا کند ، احتمالا تنها پاسخ است. خشم و عصبانیت به عنوان احساس و ابراز شخصی ، بسیار نکوهیده شده اند و در شرایط بسیاری هم این مسئله درست است. اما پارادوکس های زیادی وجود دارد. تقریبا نصف جهان همین امروز که مینویسم درحال جنگ اند. وقتی پای جان انسان مطرح است به نظرم تمام خشونت جهان هم کم است. مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی هم بیداد میکنند. دلایل زیادی برای غم و خشم و ناراحتی وجود دارد. چرا باید علاوه بر این همه فشار ، فشار کنترل خشم را نیز به خود تحمیل کنیم؟به خصوص در شرایطی که احتمالا عقب نشینی ما را از حق مان دور میکند. شخصا فکر میکنم باید دنبال خواسته ها و حقوق مان باشیم. با قدرت و سرعت وتمام توان. هرکسی و هرچیزی سر راه باشد ، با هر ابزاری باید از آن عبور کرد. خشم هم یک چیز است.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *