سیاه ، تاریک

با وجود تلاش ها برای تبعیض زدایی از جریانات اجتماعی ، اما همچنان برخی از واژه ها بارهایی را خواسته یا ناخواسته به دوش می کشند. واژه ی سیاه یا تاریک به عنوان صفت در کنار یک فعل یا یک اسم ، به کل ماهیت آن را تغییر می دهد. البته در اکثر مواقع ، برای مثال در مورد نفت که آنرا طلای سیاه می شناسند ، به علت رنگ مشتقات نفتی و یا آنچه عموم در این باره باور دارند ، کاملا متناسب است. ولی در خصوص اینترنت تاریک ، فضایی مطلقا متفاوت از تصور عموم مردم از اینترنت در آنجا در جریان است. یا پول سیاه که به عنوان جریان نقدینگی حاصل از فعالیتهای غیرقانونی و مشکوک شناخته می شود. من میخواهم بعد دیگری به این مسئله بدهم. بعدی روان شناختی از دنیای سیاه ِ مردمان ِ دنیاهای سیاه! یک دهه قبل در حال تهیه ی بانک اطلاعاتی پول بودم ( که فکر میکنم در یکی از مطالبم هم به آن اشاره کرده ام). هدف ساده بود. یک سری جدول فکت در خصوص ثروتمندان و منابع درآمدی آنها تهیه کردم. جدول های دیم به حوزه های فعالیت های آن افراد که نزدیک به 300 نفر بودند می پرداخت. به علت گستردگی فعالیت های این افراد ، بیشترین همپوشانی ها نهایتا در خصوص حوزه ی کاری آنها بود. برای مثال حوزه ی تکنولوژی ، مد و پوشاک ، صنایع غذایی. چندان جذاب نبود. تا اینکه شروع به بارگذاری اطلاعات سیاه در آن جداول کردم. همچنین سطوح عملیاتی متفاوتی را در نظر گرفتم. در سایر بانک های اطلاعاتی ، به جای اینکه صرفا از قله های ثروت شروع کنم ، توزیع ثروت در مناطق مختلف را بررسی کردم ، ثروتمندان در حاشیه و به خصوص مردمان مرتبط با پول های سیاه و به اصطلاح کثیف را نیز وارد بازی کردم. در این نقطه به وضوح مرزی شکل گرفته بود. البته این مرز هم بارها مورد تشکیک خودم واقع گردید. این مرز دقیقا سیاه و سفید را از یکدیگر جدا می کرد. البته با فرض پذیرش قوانین اجتماعی هر منطقه. چرا که فردی از راهی غیرقانونی در کشور خودش مشغول امرار معاش است ، در حالی که آن فعالیت در کشورهای دیگر قانونی تلقی می شود ، مانند وضعیت الکل در ایران به نسبت سایر کشورهای جهان. نکته ی جالب اینجاست که در خصوص اکثر ثروتمندان جهان و کشور ها ، شک و تردیدی در خصوص فعالیتهای غیرقانونی ای مانند فرارهای مالیاتی ، بهره کشی در محیط های کاری و غیره به صورت جدی وجود دارد و تنها دلیل عدم اثبات آنها ، در قدرت بودن جریانات سیاسی موافق است. حال به دور از قضاوتهای اجتماعی ، به چشم نوعی از فعالیت آنها را بررسی می کنم. منصفانه است که شخصی از فروش مواد مخدر غیر قانونی ثروتمند شود؟ این انصاف را نه از جنبه ی اخلاقی ، بلکه بر اساس هزینه و فایده در نظر می گیرم. در خصوص تهیه و تولید اقلام مورد نیاز برای یک تجارت غیرقانونی ، ناگفته پیداست که راه ها و هزینه هایی بیش از آنچه مورد نیاز است ، باید پرداخت شود و این در خصوص 90% این افراد صادق است. غیرقانونی بودن ، همیشه گران ترش می کند. با فرض موفقیت در تهیه ی ملزومات و ساخت و پرداخت محصول مورد نظر ، مرحله ی فروش و تحویل کالا ، آنهم به دفعات مطرح می شود که خود باز هم به علت غیرقانونی بودن ، لجستیک ِ بسیار پیچیده تری را در بر می گیرد. یک دیلر ِ ساده ی حشیش در پارک سر کوچه ی شما ، مراحل بسیاری را برای هر فروش ، تحویل و جابه جایی ساده ی مبلغی ناچیز ، بیش از فروشنده ی هر ماده ی قانونی دیگری طی می کند. از طرفی فشار روانی و اجتماعی ای که هر یک از این افراد به نوبه ی خود درگیر آن هستند ، باری مضاعف به شمار می رود که هیچ کاسب ِ عادی دیگری درگیرش نیست. این حرف ها در جهت جرم زدایی فعالیت های غیرقانونی نیست. بلکه صرفا نگاهی استراتژیک به جهان تاریکی است که عینا به موازات جهانی که میشناسیم در جریان است. چه خوشمان بیاید و چه نیاید. شناخت و آگاهی چشم ها و ذهن ها را خواهد گشود. پرواضح است که من هم تلاش میکنم به نحوی خودم را از آن جهان تاریک ، ولو در حد نوشتار دور نگاه دارم ، به قول نویسنده ی کتاب در ستایش دیوانگی ، نقل به مضمون البته (بیش از 20 سال پیش خواندمش) : بر هیچ کس پوشیده نیست که دیوانگی نزد دیوانگان هم حتی تا چه اندازه بدنام است! بنابراین ما نهایتا دوربینی به دست گرفته ایم و از دور به چیزی تار و تاریک زل زده ایم. بگذریم. علی رغم آنچه در ذهن عموم مردم شکل گرفته است که فعالیتهای غیرقانونی ، جریانات وسیع نقدینگی را به همراه دارند و صاحبان این کسب و کارها در حال آفتاب گرفتن در جزایرشان هستند (که هستند) ، به دست آوردن هر ریال یا دلار از راه های غیرقانونی بیش از چند برابر فعالیت قانونی مشابه (از نظر ارزش تجارت) نیاز به کارِ بیشتر و دقیق تر و رعایت پروتکل های وسیع تر و پیچیده تری است. یعنی اگر شخصی روزی به دلیلی تصمیم گرفت از طریقی غیرقانونی به پول دست پیدا کند ، بهتر است آگاه باشد که احتمالا باید بسیار بیشتر از آنچه نیاز است در یک راه قانونی صرف شود ، باید بگذارد. مسئله بر سر تفاوت ِ زمینه ای است که هر فعالیت انرژی و هزینه ی خود را طلب می کند. جنبه های مختلفی از هر کار با دیگری مقایسه می شود ، چون اصولا زمینه های متفاوتی دارند. ماری جوانا را به عنوان پرمصرف ترین ماده ی غیرقانونی جهان می شناسند ، حتی با وجود قانونی سازی ها و عادی سازی هایی که در دهه ی گذشته در آمریکا و دیگر کشورها در حال رخ داده بوده و هم چنان ادامه دارد. یک بحث جدی که اینجا مورد نظر نیست ، علت غیرقانونی بودن یک فعالیت ، در مقایسه با علت گرایش مردم به سمت آن می باشد. شاید همین عدم تعادل در این معادله باعث تغییر نگرش به برخی جنبه های فعالیتهای غیرقانونی مانند مصرف درمانی و پیشگیرانه ی مواد روان گردان باشد. به هر حال ، فروش همین ماده ی بسیار پرمصرف هم برای فروشنده چالش هایی به مراتب بزرگتر از فروش هر ماده ی قانونی دیگری است ، ولو مضر هم باشد و همگی هم بدانند. یعنی فشار روانی و اجتماعی ، اصلا چیز ساده ای نیست که در محاسبات بهره و فایده و هزینه ی هر تجارتی بتوان نادیده اش انگاشت. اینجاست که در می یابیم چرا وقتی بچه بودیم و فیلم های هالیوودی را تماشا می کردیم ، دوست داشتیم شخصیت منفی و کسی که فعالیتی غیرقانونی مانند دزدی از بانک و غیره را انجام می داد باشیم. چون آن شخصیت ، از قوای هوشی و ذهنی کافی برای غلبه بر فشاری بهره مند بود که اغلب مردم دنیا در مورد آن حتی اطلاعی ندارند. درست مانند شخصی که در زیر زمین خانه ی خود هر روز مشغول تمرین کردن و آماده کردن بدن خود برای زندگی است. او (مانند من) معتقد است که باید همیشه آماده بود و زندگی صحنه ی جنگی تمام عیار است و آمادگی به معنای واقعی کلمه یعنی فیزیکال و بدنی. ذهن نیز متاثر از آن خواهد بود. عرض می کردم که به نظر می آید کارگردان های هالیوود هم خوب شخصیت های منفی داستان ها را کاراکترگذاری میکنند و این اصلا تصادفی نیست. مطالعات اجتماعی وسیعی در این خصوص صورت گرفته است. ما انسان ها خوب خود را می شناسیم. من فکر میکنم ما به جز عناصری که توسط آنها شکل گرفته ایم ، ذهنی داریم که میتوانیم آنرا به خوبی و به وسعت شکل دهیم ، ارتباطاتی را میتوانیم با دیگر انسانها برقرار کنیم و شبکه هایی شکل دهیم که جهان اجتماعی مان را می سازند. اما علاوه بر تمام آنها ، زمان محدودی در اختیار داریم. این زمان را در مواردی می بایست فشرده کرد. یکی از فاکتورهای اساسی که فعالیتهای غیرقانونی از آن بهره می برند و در فرمول هزینه و فایده ی آنها نقش کلیدی دارد همین عنصر زمان است. همانطور که گفتم ، تفاوت در زمینه های هزینه کرد ِ هر سیستم است. فعالیت های غیرقانونی با تمام فشارهای موجود ، زمان بسیار کمتری برای تولید ِ پول نیاز دارند. یعنی اگر تنها فاکتور پول را در نظر بگیریم ، میزانی که صرف ساخت یک بیزینس غیرقانونی می شود تا به محصول و خدمت نهایی برسد در مقایسه با فعالیتی قانونی ، همانطور که گفته شد بسیار میتواند بیشتر باشد. اما مدت زمانی که یک تجارت غیرقانونی به پول میرسد قابل مقایسه با تجارتی قانونی نیست. اینجاست که به نظر می آید یک نفر ره صد ساله را یک ساله پیموده است. اینطور نیست ، مانند مثال دوقلوهای فضایی ، برادر خلافکار ، با سرعتی بسیار بیشتر سفر می کند ، به سبب ماهیت شغلش این سرعت را میتوانید سایر المان ها در نظر بگیرید. بنابریان مدت زمان کمتری سپری می شود تا به پول برسد. البته شهاب سنگ ها و خطراتی به مراتب بیشتر او را تهدید می کنند. تمام داستان همین است. یعنی اگر روزی هوش مصنوعی ای توسعه دادیم که با داده های واقعی شارژ شود ، نگاهی این چنین استراتژیک به مباحث اقتصادی می بایست داشته باشد. اگر عمر باطری و مشکل زمان زیستی هم چنان پابرجا باشد ، آنها نیز به مانند ما انسانها ، بر اساس بهره و فایده و هزینه ی مسئله ، زمان را انتخاب خواهند کرد و احتمالا فعالیتهای غیرقانونی خود را توسعه می دهند ، مانند شارژرهای روان گردان یا یو اس بی های محتوی تی اچ سی قابل انتقال به رسپتو-ترانزیستورهای مخصوص به خود! جالب شد

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *