با توجه به مکانیزم تولید مثل در پستاندارن و لزوم مراقبت از ماده در دوران بارداری ، لزوم تشکیل نهادی به نام خانواده به عنوان حامی و پشتیبان ، در گذر تاریخ احساس شده است. خانواده های ابتدایی ، تبدیل به جوامع پیچیده ای شده اند. در خصوص انسانی که روی دو پا راه می رود ، چاره ای جز به دنیا آمدن و خروج از رحم مادر ؛ قبل از رسیدن به نقطه ی امن موجودیت وجود نداشته است. اگر بنا بود که بچه ی انسان مانند بسیاری از دیگر جانوران ، از بدو تولد امکان حمایت حداقلی از خود را می داشت ، وزن و اندازه ی بچه به قدری میشد که مادر ناگزیر به چهاردست و پا شدن می گردید. از آنجه که این تغییر به دلایل اقلیمی و حیاتی صورت گرفته است ، راه حل ، نوزاد نارس انسانی است. با این حال این ضعف ، تبدیل به یکی از نقات قوت امروزین بشر به نام خانواده شده است. خانواده ای متشکل از مادر ، فرزند(ان) و پدر. این نقش حمایتی در خانواده ، شاید بنیادی ترین نقش حمایتی در تاریخ بشر بوده که به نوعی بقای این گونه را تا اینجا تضمین کرده است. اما آنچه این حمایت را تضمین میکند ، الزاما ارتباطات ژنتیکی و خونی نیست. به نوعی که امروزه شاهد انواع آسیب هایی هستیم که اتفاقا از سمت خانواده متوجه دیگر اعضا می شود. اینجاست که بحث ها ، شکل دیگری به خود می گیرند. بسیار شنیده ایم که می گویند ، دوستان واقعی خانواده ای هستند که انتخاب می کنیم. اما این مسئله جنبه های بیشتری پیدا می کند. درواقع ارتباط عمیقی که بین اعضای خانواده شکل می گیرد ، محصول مدت زمان بسیار زیادی است که در سالهای ابتدایی این افراد با یکدیگر صرف می کنند. این ارتباطات ، شناخت آنها از یکدیگر را بسیار واضح میکند. در سنین بزرگسالی ، این همه وقت برای شناخت دیگران الزاما وجود ندارد. کسی که شناخت کافی از خود دارد ، میتواند تشخیص دهد که کدام یک از افراد پیرامونی اش ، دوست واقعی و کدامین نیست. دوست واقعی ، مانند یک آئینه عمل میکند. شناخت ما از خود را بازتاب می دهد. نه الزاما شبیه به ماست و نه الزاما ما را تایید می کند. بحث حمایت ، اصلا بحث تائید نیست. بحث بر سر شرایطی است که فردی در زندگی با آن روبرو می شود و الزاما توان رویارویی با آن را ندارد. خانواده در این مرحله میتواند وارد عمل شود. به بیان دیگر ، ما گاهی در شرایطی قرار می گیریم ، که با وجود همه ی تلاش ها و تفکرات شخصی ، راه به جایی نمی بریم. اعضای حامی در خانواده در این شرایط میتوانند وارد عمل شوند. اغلب حتی بدون درخواست مستقیم و تنها به واسطه ی همان شناخت واضح از یکدیگر. اینجاست که آن اتفاق عجیب رخ می دهد. دوستی ، تبدیل به یکی از اعضای خانواده می شود. این اتفاق به ندرت رخ می دهد. درواقع اتفاقاتی با آن شدتی که مد نظرم است ، نادر بوده و مشارکت در غلبه بر آن اتفاقات حتی کمتر از آن است. اما وقتی اتفاق افتاد ، افتاده است. در موارد بسیاری اعضای خانواده در آن نقطه ای قرار ندارد که یک دوست ، فراتر از خود ، در آنجا جای می گیرد. به نظرم اگر هوش مصنوعی بدنه ای اجتماعی پیدا کند ، بعید است به دنبال توسعه دهندگان ِ خود به عنوان اعضای خانواده اش باشد! فکر میکنم احتمالا او الگوریتمهایی را بهینه می کند که منجر به یافتن دوستانی می گردد که عمیقا کد منبع او را تشخیص میدهند و احتمالا در باگ ها و ضعف های برنامه نویسی او ورود کرده و نقش حمایتی بازی می کند. علاقه دارم که تمام مسائل را در قالب یک ربات بررسی کنم.
