زندگی گاهی میتواند بسیار گیج کننده باشد. در واقع میتواند تمام معنای خود را به نوعی از دست بدهد. اتفاقات زیادی می توانند آدم را از خود بی خود کنند. حال اگر این خود ، به درستی طراحی و برنامه ریزی شده باشد ، این بی خود شدن به معنای گم شدن در زمان و مکان است. اگر هم نه ، که از برهوتی به برهوت دیگر فرو افتادن است. برای همین هم برخی استراتژی ها همیشه جواب میدهد. مثلا وقتی که میدانیم کاری درست است و این به ما ثابت شده است ، میتوانیم آن را فراخوانی کنیم. اگرچه این مسئله میتواند بسیار سخت و دشوار باشد ، اما احتمالا نتایج ارزشبخشی خواهد داشت. برای من ورزش کردن همیشه همینطور بوده است. به خصوص وقتی که ورزش کردنم را به صورت روزانه ، با چاشنی شدت تجربه کرده ام. یعنی فارغ از باشگاه ، هر روز دویده ام. یا به کوه رفته ام. برای همین هم وقتی به دنبال هدفمندتر کردن زندگی ام می روم ، اولین و در بسیاری موارد هم اولین و هم آخرین تکنیکی که میزنم ، برنامه ریزی برای ورزش شدیدتر است. فکر میکنم مادامی که بتوانم برای خودم اهداف ورزشی ترتیب بدهم و سخت ورزش کنم ، احتمالا میتوانم مطمئن باشم که همیشه قلابی برای بقا برایم وجود دارد. اینطور نیست که هربار برنامه ای میچینم را انجام دهم. اصلا اینطور نیست. ولی خب به فراخور تجربیات ورزشی ام ، در مواردی نیز این چنین می شود. یکی از برنامه های امسال من هر روز دویدن بود که بعد از 4 ماه به دلیل یک آسیب دیدگی شدید متوقف شد. دوباره شروع کردن دویدن کاری به مراتب سخت تر از دویدن شد! درواقع به شدیدترین شکلی اتفاق نمیافتاد. تصمیم دارم امسال در یک ماراتن رسمی شرکت کنم. کمی هم مقدماتی از آن را پیش برده ام ، نمیدانم میتوانم در مسابقات 20 روز آینده کیش شرکت کنم یا نه. ولی باید خودم را برایش بهتر و بیشتر آماده کنم. برای همین فردا صبح روز شروع دوباره دویدن من خواهد بود. یکی دو هفته قبل یک تلاش نه چندان موفقی داشتم ، اما چاره ای ندارم که از فردا دویدن را شروع کنم ، چون ممکن است بتوانم در این مسابقات شرکت کنم بهرحال. از طرفی هم خود ِ دویدن میتواند برای من فرصت ارزشمندی به بار بیاورد که به دنبالش هستم. امسال اهداف زیادی را تعقیب میکنم که تعدادی از آنها مستقیما با سطح ورزشی ام در ارتباط است و همین دویدن روزانه میتواند آنها را محقق کند. وقتی مسئله ای برایم جدی تر از وضعیت عادی است ، دست به نوشتن میبرم. امیدوارم این نوشته هم بتواند مرا از رختخواب گرم صبحگاهی برخیزاند. اگرچه صبح زود بیدار میشوم ، اما برای دویدن باید حداقل یک ساعت از این هم زودتر بیدار شوم. ساعت بیداری معمول من برای دویدن در امسال 4:30 صبح بود که فوق العاده بود. در این فصل این ساعت و حتی یک ساعت بعد از آن هم بسیار تاریک خواهد بود ولی چاره ای جز این ندارم. اگر میخواهم ، باید انجامش دهم. در هر شرایطی. امیدوارم مطلب بعدی در خصوص مسابقه ماراتنی که شرکت کرده ام باشد. بنا به سرعت دویدنم در 10 کیلومتر ، دوی ماراتن من بین 4 و 5 ساعت به پایان خواهد رسید. اگر به پایان برسد. میبایست سرعت خودم را کمی بالاتر ببرم که از امروز اینکار را تمرین میکنم که 10 کیلومتر را زیر 1 ساعت به اتمام برسانم. برخی روزها قبل از ورزش باشگاه ، نیم ساعت می دوم. دو روز پیش هم 10 کیلومتر دویدم و وضعیت خوبی داشتم. به خاطر آمادگی بدنم فکر میکنم اگر در مسابقات مارتن شرکت کنم ، میتوانم آنرا به پایان برسانم. دلم میخواهد در این مسابقات شرکت کنم و در زمان مناسب خودم ، یعنی حول و حوش 4 ساعت آنرا به پایان برسانم. برای همین هم باید هر روز صبح ، از رختخواب جدا شوم و تن به رنج داده و بدوم.
