بردار

گفتگویی از ایلان ماسک را میخواندم که یک تئوری جالب را در آن مطرح می کرد. تئوری بردارها در سازمان ها و دیگر انواع اجتماعات هدفمند. میگفت که هر فردی در شرکت یک بردار است و پیشرفت شرکت وابسته به جمع همه ی بردار ها است. من به این موضوع به شکل و با کلماتی دیگری بارها فکر کرده بودم و بر این عقیده بودم و هستم. بردار دو خاصیت اساسی دارد : اندازه و جهت. هر شخص با هر موقعیتی در شرکت نیز می تواند این دو مقداردهی را داشته باشد. اندازه ی هر شخص ، میزان توانایی ها و شاید تاثیری است که می تواند به طور کل بر روی مجموعه داشته باشد و جهت او نیز متضمن میزان اثربخشی توانایی های او در شرکت است. به بیان دیگر ، ممکن است فردی از نظر فنی و تکنیکی بسیار قدرتمند باشد و اندازه ی برداری زیادی داشته باشد ، اما جایی که به کار گمارده شده است و یا روشی که خود ِ او برای کارش در پیش گرفته است در مجموع ، تمامی توانایی های او را به ثمر نمیرساند. جمع دو بردار هم جهت و با زاویه ی یک اندازه ، برای این دو بردار ، از هر جهت بیشتر خواهد بود. حال آنکه دو بردار با اندازه های بسیار بزرگ هم اگر در جهاتی مخالف یکدیگر قرار بگیرند ، شاید جمع برداری صفر و یا منفی را به ارمغان بیاورند. مانند دعواهایی که برخی مدیران به دلایل شخصی و سلیقه ای با یکدیگر و یا مجموعه ی زیردستی دارند و به این ترتیب به نوعی جهتی متفاوت از آنچه باید باشند به خود میگیرند و ای بسا به علت اندازه ی بزرگی که دارند ، در مسیری متفاوت از سایر کارمندان ، تمام توانایی های آنها را بی اثر می سازند. شخصا بر این باورم که برای یک اجتماع انسانی ، مانند شرکت ها و سازمان ها ، باید مانیفستی بسیار متمرکز و چشم اندازی واضح ترسیم نمود به طوری که تمام اجزاء مجموعه به تنهایی بدانند و اطمینان داشته باشند که دقیقا هدف وجودی آنها چیست. مثلا برای شرکت های تولیدی خصوصی ، این اهداف می تواند مشتمل بر تولید محصولات با کیفیت ، جلب رضایت مشتریان ، غلبه بر رقبا ، قیمت منصفانه و رعایت حق مشتری و لیستی تقریبا ناتمام باشد ، اما به نظر من ، همه ی این اهداف در غالب یک برداری جای دارند که نوک آن سود صاحبین سهام است. یعنی من به عنوان یک کارمند باید جهت کار ِ خود را متناسب با تحقق سود ِ بیشتر برای صاحب سهام ، نسبت به موقعیتی که شخصی دیگر همین کار را اگر انجام میداد تنظیم کنم. اینکه صاحب سهام هم می تواند اهدافی متفاوت داشته باشد جای خود را دارد ، اما در مقام یک همکار ، در کنار مجموعه ی منابع انسانی شرکت ، او نیز در نهایت هدفش باید سود بیشتر و کسب درآمد بیشتر باشد. در این صورت به نظرم میتوانیم در فضای کاری ، یک صفحه ی گسترده ی مختصات داشته باشیم که هر فرد از سازمان بر روی آن ، اندازه و جهت خود را دارد و همواره برآیند این اندازه ها و جهات ، در قالب اعداد و ارقام مالی میتواند خود را نشان دهد. این مسئله برای هر اجتماعی صدق می کند. در بدن انسان ، میلیاردها سلول وجود دارند که در یک وابستگی و همبستگی عظیمی فعالیت دارند. آنها نیز اندازه و جهات خود را دارند ، در این میان بیماری ای مانند سرطان ممکن است به وجود بیاید ، که جهات سلولهایی از همان سلولهای بدن را متفاوت از جهت سایرین ساخته و بدین ترتیب به دشمنی درونی تبدیل می شود و حتی تا مرگ اکوسیستم نیز پیش می رود. این اتفاق برای سازمان ها نیز می تواند رخ دهد. مسئله اینجاست که تشخیص این آمار و ارقام در بین انسانها و شرکت ها کار آسانی نیست. اگرچه اندازه ها را می توان به نوعی با دقتی کم و بیش برحس نوع کار و تجربه به دست آورد ، اما برای جهت ِ کار ِ هر عضو مجموعه ، شناخت دقیق از شخصیت و رفتار حرفه ای او و در نظر گرفتن پارامترهای بیشماری مورد نیاز است.

3 Comments

  1. این گفته اینطور به نظر می رسد که بردارها در فضای یکسانی برآیندگیری می شوند ممکن است بردارها در گروهای سازمانی به مرور زمان داخل سیلوها و مابین اسلب های سازمانی قرار گیرند که نوعی فرم های قوام یافته است که سازمان ها به مرور زمان تحت تاثیر عادت و جامعه درونشان تشکیل می دهند. بردار ها در این فضاهای محلی تاثیر یکسانی بر برآیندگیری ندارند به نوعی شامل برآیندگیری وزنی می شوند. مولفه های برآیندگیری می تواند گسترده تر باشد به مثابه شتاب سرعت و جهت. شتاب مولفه ای است که مفهومی بیشتر از اندازه دارد. می تواند کاربردش تعیبن وضعیت تغییر بردار برآیندگیریست. ولی در مجموع چیزی که از این مفهوم لمس می شود تعیین گرانیگاه وزنی بردارهای سازمان است. جایی از سازمان را می توان با این مکانیرم به وضوح نشانه رفت.

    1. اگر به هر سازمان بزرگ ، به مثابه ی جهان نگاه کنیم ، در این وضعیت اگر چه هر کهکشان طبیعت مختص به خود را دارد و ویژگی های متمایزی از سایر کهکشان ها از جمله اندازه ، سرعت و حتی عناصر موجود می تواند داشته باشد ، با این حال مثلا در بحث کلی دور شدن کهکشان ها از یکدیگر سهیم و شریک می باشد. به بیان دیگر ، گروه های سازمانی متفاوت ، میتوانند هر کدام ، مختصات خود را داشته باشند و باید در قبال صفحه ی مختصات خود اندازه سنجی و جهت سنجی شوند ، آنها اجزائی از یک کل بزرگتر به نام گروه خود هستند ، اما گروه های سازمانی نیز اجزائی از خود ِ سازمان که جزئی بزرگتر است می باشد. بنابراین اگرچه سلولهای دست راست من ، به خودی ِ خود کارهای اختصاصی ای را انجام می دهند ، اما اگر برآیند فعالیت ِ آن متناسب و هم مسیر با اهداف جامعه ی بزرگتر که بدن من است نداشته باشد میتواند منجر به مرگ اکوسیستم هم بشود. به بیان دیگر تمام پارامترهای شتاب و سرعت و غیره ، مادامی میتوانند موثر واقع شوند که دو اصل کلی را رعایت کنند ، اولا و در ابتدا در گروه های سازمانی برداری با اندازه و جهتی درست و “به جا” باشند و دوما در کل ِ سازمان نیز برداری با افزایش برآیند باشند. اگر چه ممکن است در مواردی در سازمان های پیچیده و بزرگ گاهی به دلیل سیاست های موجود ، ما بردارهایی را حتی بر علیه سازمان ترسیم و جایگذاری کنیم ، اما اینجاست که بعد دیگر قضیه به نام زمان وارد کار می شود.مادامی که هدف ، در نهایت سودِ سازمان در نظر گرفته شود ، میتوان بحث زمان را نیز لحاظ نمود و این سود را با کمی تاخیر وارد جریان سیستم نمود.

      1. شاید سخت ترین مرحله در بلوغ سازمانی مرئی سازی یا ملموس کردن برداری است که می خواهیم مستقر شود. اندازه بردار با تعریف پارامترهای سود یا کیفیت می تواند ملموس شود. اما در مورد جهت بردار کار پیچیده تر است. به نظر ورود به بازارهای رقابتی و یا ساختارشکنی می توانند مولفه هایی از جهت باشند. در واقع معمای اصلی استراتژیست های سازمانی چگونگی تبدیل یک بردار مهندسی شده به یک راهبرد گام به گام است.

Leave a Reply to Sgr A* Cancel reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *